قتل پسر جوان در یک کارگاه رویه کوبی مبل در دماوند/ متهم: دوستم را کشتم چون قصد تجاوز داشت!

پسری که با انگیزه انتقام از همکلاسی دوران مدرسه‌اش یک سال قبل وی را به قتل رسانده‌بود، در جلسه دادگاه حادثه را شرح داد.
به گزارش تاررود، بیست و هفتم شهریورماه سال ۹۵، مأموران پلیس از قتل پسر جوانی به نام سعید در یک کارگاه رویه کوبی مبل در دماوند باخبر و راهی محل شدند. با انتقال جسد به پزشکی قانونی، مأموران در تحقیقات میدانی دریافتند چند روز پیش مقتول با یکی از دوستانش به نام بابک قرار ملاقات داشته، اما بابک بعد از قتل به طور مرموزی ناپدید شده است.
به این ترتیب پسر ۱۸ ساله به عنوان اولین مظنون پرونده تحت تعقیب قرار گرفت تا اینکه بعد از گذشت دو هفته او با مراجعه به پلیس به قتل سعید اعتراف کرد. متهم در خصوص انگیزه قتل گفت: «سعید را کشتم چون قصد تجاوز داشت!» با کامل شدن تحقیقات و بررسی صحنه جرم پرونده کامل و به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد و صبح دیروز روی میز هیئت قضایی به ریاست قاضی زالی قرار گرفت.
ابتدای جلسه اولیای‌دم درخواست قصاص کردند. سپس متهم در جایگاه قرار گرفت و در شرح ماجرا گفت: «اهل یکی از روستاهای شیروان از هستم و مدرسه‌مان تا کلاس پنجم بیشتر نداشت به همین دلیل برای ادامه تحصیل مجبور بودیم به تهران بیاییم. این بهانه‌ای شد تا سال ۹۰- ۸۹ با چند نفر از هم محلی‌ها به تهران بیایم و در یک خوابگاه مشغول ادامه تحصیل شوم. آنجا بود که با سعید آشنا شدم. او هم اهل یکی از روستاهای شیروان بود و همراه دوستانش برای ادامه تحصیل به آنجا آمده بود.‌» متهم در ادامه گفت: «‌شبی در خوابگاه استراحت می‌کردم که متوجه شدم سعید مرا آزار داده است. از ترس آبرویم حرفی نزدم، اما او این ماجرا را برای سایر دوستانم تعریف کرده بود و از فردای آن روز همه مرا نگاه می‌کردند و تمسخر می‌کردند. این گذشت و من تحت تأثیر این ماجرا دچار افسرگی شده بودم تا اینکه پنج‌سال از ماجرا گذشت. روزی یکی از دوستانم گفت چرا در این مورد با سعید صحبت نمی‌کنی؟ او همه جا آبرویت را برده است. می‌ترسی؟ این حرف مرا تحریک کرد و با مقتول تماس گرفتم و از او خواستم به تهران بیاید. چون دیگر تحمل این زندگی را نداشتم. وقتی با مقتول تماس گرفتم خودم را به اسم یکی از دوستانمان معرفی کردم و او مرا نشناخت.‌» متهم خلاف اظهارات روز بازجویی در خصوص قتل گفت: «وقتی مقتول به تهران آمد مرا نشناخت و گفت چقدر تغییر کرده‌ای! با هم ناهار خوردیم و بعد از کشیدن قلیان به شهر رودهن رفتیم. برادرش نیز همراه ما بود که خداحافظی کرد و رفت، سپس دو نفری به کارگاه برگشتیم. سر صحبت را با او باز کردم تا از خاطرات دوران خوابگاه تعریف کند. بین حرف‌هایش گفت فلانی را می‌شناسی؟ گفتم نه. سپس حادثه شوم را شرح داد. او مرا نشناخته بود و فکر نمی‌کرد که بابک خودم هستم. با این حرف شوکه شدم و اشک در چشمانم جمع شد، اما باز سکوت کردم. صبح روز بعد او را به اتاقک نگهبانی کارگاه دعوت کردم و با هم قلیان کشیدیم. بعدازظهر بود که یک هندوانه آوردم و مشغول خوردن آن بودیم که به او گفتم من بابک هستم. با شنیدن این حرف جا خورد و ناگهان با چاقویی که هندوانه می‌خوردیم به من حمله کرد. من هم برای دفاع از خودم میله‌ای به سرش زدم و فرار کردم، اما دقایقی بعد یادم آمد گوشی‌ام را جا گذاشته‌ام. برگشتم و با همان گوشی چند عکس از او که غرق خون بود انداختم و برای یکی از دوستانم تلگرام کردم و سپس گریختم. با این کار کمی عقده‌ام خالی شد.‌»
در ادامه متهم با توجه به تناقض‌گویی‌ها در اظهاراتش به سؤالات ریاست دادگاه پاسخ داد.
اعتیاد داری؟
بله. پدرم معتاد به تریاک بود و من هم از سن هفت‌سالگی به کشیدن تریاک معتاد شدم. بزرگتر که شدم شیشه مصرف می‌کردم. در فکر ترک آن بودم که این اتفاق افتاد.
چند سال با مقتول هم‌خوابگاهی بودید؟
دو سال.
با این وجود چطور شما را بعد از پنج‌سال نشناخت؟!
نمی‌دانم شاید به خاطر تصادفی که کرده بودم چهره‌ام تغییر کرده بود!
مگر در تصادف به چهره شما ضربه وارد شده بود؟
[ سکوت متهم]
در صحنه جرم چاقویی کشف نشد، اما شما از چاقو حرف زدید که با آن هندوانه خورده بودید؟
چاقو را بعد از قتل به آشپزخانه پرتاب کردم. به بازپرس پرونده‌ام گفتم.
طی اظهارات شهود که از همکارانتان در کارگاه بودند، شما از مقتول دعوت کرده بودید که به کارگاه بیاید تا او را مورد آزار و اذیت قرار دهید؟ در این مورد چه توضیحی دارید؟
دروغ است و من با کسی در این مورد حرفی نزدم.
در اظهارات روز بازجویی گفته‌بودید که مقتول قصد تعرض داشت، اما امروز ماجرا را طور دیگری تعریف کردید؟
این حادثه مرا دچار فراموشی کرده و چیزی از آن روز یادم ندارم!
سابقه بیماری روانی داری؟
خیر. ولی افسردگی شدید دارم.
در آخر متهم در آخرین دفاعش گفت:
«به فکر انتقام بودم ولی باور کنید قصد کشتن نداشتم. حالا تقاضای عفو و بخشش دارم.‌» سپس وکیل متهم در دفاع از موکلش از هیئت قضایی خواست تا موکلش برای بررسی دوباره وضعیت روانی به کمیسیون پزشکی قانونی معرفی شود. در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن